رضا صفری

شاعر و ترانه سرا

اسم وطن



تو سفره‌تون سهمی واسه ما نیس

از بس که از هَف دولت آزادین

نفت از دلِ این خاک رفت اما

پولش رو به همسایه ها دادین


معدن به معدن خالی کردین و

ما چیزی از ثروت نفهمیدیم

واسه سوالِ من جوابی هست؟!

داریم تقاصِ چی رو پس میدیم؟!

.

اینجا جوون با درد بیکاری

با وحشت از آینده درگیره

اسم شهیدا رو خیابوناس

خونِ شهیدامون کجا میره؟!

.

والله یه جای کار می‌لنگه

لطفاً به راهِ راست برگردین

کعبه همینجاس، حق ما ها رو

خرجِ طلاکوبیِ چی کردین؟!

.

اسم وطن بی معنیه وقتی

هی نفع شخصیتون بزرگ میشه

حق با شماس یه بره هم حتی

وقتی که پول ببینه گرگ میشه!


ما واسه‌ی این خاک جنگیدیم

ما واسه‌ی این خاک خون دادیم

با سیلی گوش آمریکا کر شد!

پس ما کجای دنیا وایسادیم؟!


رضا صفری


پ.ن:

المُلکَ یَبقَی مَعَ الکُفرِ وَ لا یَبقَی مَعَ الظُّلمِ

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رضا صفری

لاهیجانِ من

خواستم باران شوم تا سیل را یاری کنم

انزوای بغض هایم را پرستاری کنم


بی تو لاهیجانِ من مثل کویر لوت شد

گریه کردم شهرِ سبزم را نگه داری کنم


باغ ملی تا شقایق، از گلستان تا خزر

گریه کردم هر خیابان را، نشد کاری کنم


خاطراتت مانده در هر جای ذهنم؛ ناگزیر

باید از یادآوری اش سخت خودداری کنم


گفته بودی دوستم داری ولی امروز...نه!

شرم دارم تا به تو ابراز بیزاری کنم


گفتنم انگار یارت در کنار دیگری است

در سکوتم گریه کردم آبروداری کنم


بعدِ گریه نیمه شب باید کمی هم دود کرد

می روم تا پاکتی دیگر خریداری کنم...!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
رضا صفری

مداد سفید



چن سال میشه که
یکی کنارمه
بی بوسه و بغل
اون داد می‌کشه
من توی فکرتم
پشت اتاق عمل

دعای من شده
ای کاش دخترم
شبیه تو نشه
دردام بیشتره
از درد همسرم
که فکر بچشه

موهای مشکی و
چشمای قهوه ای
دلش رو می‌بره
اسمی که دوس داره
اسم توئه ولی
این زجر آوره


من اون مداد سفیدم که وقت نقاشیت
میون باقی رنگا غریب و بی کس شد
دوباره یاد تو افتادم و زمان برگشت
دوباره یاد تو افتادم و هوا پس شد


چن سال میگذره
از گریه های من
از ازدواج تو
از عشقی که یه روز
ارزون فروخته شد
توی حراج تو

دعای هر پدر
سلامتی واسه
همسر و بچشه
اما من آرزوم
اینه که دخترم
شبیه تو نشه

من اون مداد سفیدم که وقت نقاشیت
میون باقی رنگا غریب و بی کس شد
دوباره یاد تو افتادم و زمان برگشت
دوباره یاد تو افتادم و هوا پس شد

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
رضا صفری

خیال خام

بغلم کن داره کورم می‌کنه

عطشِ یه بوسه‌ی فرانسوی...

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
رضا صفری

دخترم

دنیا شبیه لشکر موهاته دخترم
آشوب و ولوله پره تو این جهان سرد
تنها خودت به داد خودت می رسی همین
دنبال اونی که تو رو پیدا کنه نگرد

در انتظار وعده ی پوچ کسی نباش
اسب سفید هیچ سواری به راه نیست
با قید و بندِ پچ پچِ مردم گره نخور
عاشق شدن به هیچ دلیلی گناه نیست

این ارزشای کهنه و تارُ قلم بگیر
مردونه پای قول خودت نه؛ زنونه باش
به سقف آسمون خودت خیره شو؛ بخون
گاهی برای حال خودت هم دیوونه باش

هر جور عشقته پی رویات قدم بزن
هر جا دلت گرفت به آغوش من بگو
حتی اگه سراب بشه کل زندگیت
از جرئت دوباره ی دریا شدن بگو

با اینکه ابریه شب دنیا؛ نبینمت
اشکت یه وقت قاطی بارون شه دخترم
آشوب و ولوله پره تو این جهان سرد
دنیا شبیه لشکر موهاته دخترم


رضا صفری

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رضا صفری

تناقض



یه شاهِ فراریِ از کشورم

پر از ترس و تردیده دور و برم

ببین! من یه احساسِ زجر آورم

منو دوس داشتن برات مشکله


وجودِ من از عاشقی عاصیه

خیالاتی و گیج و وسواسیه

تو چهره‌م واویلای آغاسیه

درونم یه چشمِ منِ داریوش


رسیدن به من یعنی آغازِ درد

پیِ معجزاتم نباش و نگرد

نگو دستِ من مرده رو زنده کرد

من اصلاً شبیه مسیح نیستم


شبیهه چشای تو به آسمون

برو به امیدِ بهارم نمون

همیشه خزونم، خزونم، خزون

نمیتونی تو خاک من گل کنی


از این بیشتر روم تمرکز نکن

منو قاطیِ این تناقض نکن

به دنیای تیره‌م تجاوز نکن

برو روشنیتَم ببر با خودت!


رضا صفری 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رضا صفری

طوفان زده

"طوفان زده"

تن سردمو یک نفس لمس کن
درست قبل از اینکه ازم بگذری
تمام تنم شهر طوفان زده س
بری؛ نوحمو با خودت می بری!


زمین و زمانو به هم دوختی
نخ آخر رابطه پاره شه
واسه ساختن سقف رویای تو
کی باید به پای تو بیچاره شه؟


به اندازه ای که تو مهتاب بودی
برای رسیدن به تو شب نبودم
تو شعرای من هیچ وقت جا نموندی
تو شعرات هیچ وقت مخاطب نبودم


چرا بی دلیل انقدَر ساکتی
میخوای تو سکوتت هلاکم کنی؟
هنوزم نفس میکشم، عاشقم!
واسه چی میخوای زنده خاکم کنی؟


میری که نذاری علف های هرز
همه باغتو غرق آفت کنه
تو آرامشت خیلی با ارزشه
نباید وجودم کلافه ت کنه

به اندازه ای که تو مهتاب بودی
برای رسیدن به تو شب نبودم
تو شعرای من هیچ وقت جا نموندی
تو شعرات هیچ وقت مخاطب نبودم

 رضا صفری

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رضا صفری

بی اعتنا

بی اعتنا


خوبیِ بی اندازه بدجوری به بادم داد

ما هیچکدوم از رابطه چیزی نفهمیدیم!

وقتی که بِش گفتم نرو! بی اعتنا بِم گفت

شاید یه جای بهتری بازم همو دیدیم


میگفت جای بهتری! اما یه شب دیدم

حالش خوشه اصلا سراغ از من نمی گیره

وقتی چِشَم به دستِ دورِ گردنش افتاد

مُردَم؛ ولی اون قَتلمو گردن نمی گیره!


این درد اسمش عشقه یا هر چی! نمیدونم

اشکای بی موقع با خوشبختیم لج کرده

وقتی که رَف بُنیانِ این خونه ترک برداشت

این زلزله پاهای خستم رو فلج کرده


من واسه اون مثلِ یه شوخی؛ سَرسَری بودم

خندید ولی دنیامو به آتیش کشید و رفت

"من لایقِ تو نیستم، تو سَر تری از من"

این بَحثو هر دفعه یه جوری پیش کشید و رفت


انقدر بودم؛ بودنم انگار عادی شد

از کاسه ی رویاش سَر رَف؛ از چِشِش افتاد

من زندگیمو پایِ خوشبختیش می دادم 

خوبیِ بی اندازه بدجوری به بادم داد...!


رضا صفری 

.

پ.ن:

ریسمان پاره را می توان دوباره گره زد

دوباره دوام می آورد،

اما هرچه باشد ریسمان پاره ای است.

شاید ما هم دوباره همدیگر را دیدار کنیم

اما در آنجا که ترکم کردی

هرگز دوباره مرا نخواهی یافت...


🕴برتولت برشت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رضا صفری

جهان بی مرز

" جهان بی مرز "

دنیا رو از چشم تو می بینم
از چشمی که جنگو نمی فهمه
چشمی که با دنیا نمی سازه
دنیایی که تاریک و بی رحمه

از التهاب خنده های تو
وضعیت تلخ جهان پیداست
دنیا رو از چشم تو می بینم
جنگ انتهای ظلم آدمهاست

تو کودکی آروم و معصومی
تنها سلاح گرمت احساسه
تو بمب و باروتو نمی فهمی
ذهن تو مرزها رو نمی شناسه

رویای تو صلحه ولی انگار
راهی به غیر از بی پناهی نیست
این بی دفاع و بی طرف بودن
تنها دلیل بی گناهی نیست

تو کودکی آروم و معصومی
تتها سلاح گرمت احساسه
تو بمب و باروتو نمی فهمی
ذهن تو مرزها رو نمی شناسه

رضا صفری

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رضا صفری

ترانه


" عکس العمل "


داره زمستون میرسه جونم

دستاتو رو بازوم محکم کن

گرمات واسه هردومون بسه

شعله ی اون شومینه رو کم کن


غرق پریشونی موهاتم

وقتی تنت میل بغل داره

از قصد هی می بوسمت؛ وقتی

هر عملی عکس العمل داره


بالاتر از چشمات رنگی نیست

تاریکی اهل سازشت کرده

مشکیِ چشمای تو نایابه

انگار خدا آرایشت کرده!


جوری تو رگ هام جریان داری

حتی به بودن بی تو شک دارم

فریاد کن همراه من بانو

من با تو دردی مشترک دارم


بالاتر از چشمات رنگی نیست

تاریکی اهلِ سازشت کرده

مشکیِ چشمای تو نایابه

انگار خدا آرایشت کرده!


رضا صفری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رضا صفری