مادر ببخش سردی دستای بچتو
مادر ببخش بچه ی تو گیج و دپرسه
روزی هزار مرتبه پارو زده ولی
این رود هیچ موقع به دریا نمی رسه

انگیزه داشتم واسه این زندگی پوچ!
انگیزه داشتم یه نفر موندگار شه
داستان زندگی من اصلاً خوشی نداشت
اما قرار نبود که تهش گریه دار شه

من واسه دلخوشی کسی دست و پا زدم
که وقت خشکی قطره‌ی بارونمو گرفت
می‌دید نیمه جونم و تیر خلاصو زد!
وقتی نداری مغزِ استخونمو گرفت

گشتم نبود، پس پی روزای خوش نگرد
اینجا به قدر یک سر سوزن امید نیست
من چند ساله پیر و چروکیده‌ام؛ فقط
سنم یکم پایینه و موهام سفید نیست

از آرزو و حسرت و ای کاش پر شدی
دائم میخوای گل پسرت ازدواج کنه
می‌خنده روبروی تو اما بعید نیست
چن روز دیگه کلیه هاشو حراج کنه