[برداشتی از فیلم سینمایی بمب؛ یک عاشقانه ]


شبا که موشکا مثل ستاره ها

میان تو آسمون مهمونیِ منه

برقا که قطع بشه کوچه خیابونا

تاریک تر بشه تکلیف روشنه


وقتی کنارمی ‌از گوله و ترکش

از سایه‌ی ارتش وحشت نمی‌کنم

تو مهمونِ منی جز تو کسیو به

این شب نشینیا دعوت نمی‌کنم


وقتی که رادیو با بوقِ ممتدش

اعلام می‌کنه وضعیتِ منو

پناهِ من تویی کسی به جز خودت

تضمین نمی‌کنه امنیتِ منو


پناهگاه من شو تا رو شونه‌ی تو کِز کنم

بذار با دستای خودم وضعیتو قرمز کنم


جنگ عاشقانه نیس جاش تو ترانه نیس

اما منِ خراب با جنگ بهترم

نه از سرِ نیاز نه موقعِ نماز

دستی برای صلح بالا نمی‌برم


کم میشه هر شب از فرصتِ گفتگو

نباید این وقتا ساده حروم بشه

ترسم از اینه که تا قبل اینکه من

بگم "دوست دارم" این جنگ تموم بشه!


پناهگاه من شو تا رو شونه‌ی تو کِز کنم

بذار با دستای خودم وضعیتو قرمز کنم

پ.ن:


من جنگ ‌رو دوست دارم

من زیر زمین رو دوست دارم

من موشک بارون رو دوست دارم...!