رضا صفری

شاعر و ترانه سرا

همه با هم برابریم



ما فقط تو یه چیز مشترکیم

این عدالت فقط توی مرگه

دنیا روی خوشش برای شماس

زندگی ما اون روی مرگه


نطفه‌ی‌ ما با درد گره خورده

درِ خوشبختیمون تخته شده

انقَدَر خون گریه کردیم که

خون تو چشممون لخته شده


همه از خاک آفریده شدن

این وسط خاک بعضیا بهتر

همه با هم برابرن اما

بعضیا یه کمی برابر تر


نمی‌خوام از کسی گلایه کنم

ولی یه جای کار می‌لنگه

ما که با زندگی نجنگیدیم

زندگی داره با ما می‌جنگه


چرخ این روزگار لامصب

خیلی ساله که با ما راه نمیاد

خونه‌ی ما به قدری کوچیکه

که خدا حتی اینورا نمیاد


همه از خاک آفریده شدن

این وسط خاک بعضیا بهتر

همه با هم برابرن اما

بعضیا یه کمی برابر تر!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رضا صفری

شهربازی


من برای تو مث مترسکم

می‌تونی مزرعه رو حراج کنی

می‌تونی زیر قرارت بزنی

می‌تونی بری و ازدواج کنی


ما سر خیلی چیزا حرف زدیم

که ته قصه به اینجا نرسه

مهریه نمایشی باشه ولی

تا ما زنده‌ایم به اجرا نرسه


خودم آبستن بغضم اما

واسه فارغ شدنم قابله نیست

برو این مزرعه رو حراج کن

دیگه سودی توی این معامله نیست!


آرزو به دل نمی‌مونی نترس!

می‌تونی خوش باشی حتی بی من

من می‌سوزم رو اجاق کورم

می‌تونی بابا شی، چشمت روشن


منو از خونه کشیدی بیرون

که پیش دادگاه و قاضی ببری

منو بازی دادی اما می‌تونی

بچه هاتو شهربازی ببری!


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
رضا صفری

وضعیت قرمز


[برداشتی از فیلم سینمایی بمب؛ یک عاشقانه ]


شبا که موشکا مثل ستاره ها

میان تو آسمون مهمونیِ منه

برقا که قطع بشه کوچه خیابونا

تاریک تر بشه تکلیف روشنه


وقتی کنارمی ‌از گوله و ترکش

از سایه‌ی ارتش وحشت نمی‌کنم

تو مهمونِ منی جز تو کسیو به

این شب نشینیا دعوت نمی‌کنم


وقتی که رادیو با بوقِ ممتدش

اعلام می‌کنه وضعیتِ منو

پناهِ من تویی کسی به جز خودت

تضمین نمی‌کنه امنیتِ منو


پناهگاه من شو تا رو شونه‌ی تو کِز کنم

بذار با دستای خودم وضعیتو قرمز کنم


جنگ عاشقانه نیس جاش تو ترانه نیس

اما منِ خراب با جنگ بهترم

نه از سرِ نیاز نه موقعِ نماز

دستی برای صلح بالا نمی‌برم


کم میشه هر شب از فرصتِ گفتگو

نباید این وقتا ساده حروم بشه

ترسم از اینه که تا قبل اینکه من

بگم "دوست دارم" این جنگ تموم بشه!


پناهگاه من شو تا رو شونه‌ی تو کِز کنم

بذار با دستای خودم وضعیتو قرمز کنم

پ.ن:


من جنگ ‌رو دوست دارم

من زیر زمین رو دوست دارم

من موشک بارون رو دوست دارم...!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
رضا صفری

لاهیجان

وحشت بوسه‌ی اول

من و تو یه گوشه‌ی دنج

گپ زدن تو اوج سرما

نیمکتای باغ نارنج


قرارای وقت و بی وقت

ست مانتو، پیرهن لی

عکسای دوتاییمون با

قوریِ تو باغ ملی


کوچه ها رو متر کردن

توی کارگر و شقایق

با صدای داریوش و

ای گل همیشه عاشق


بهترین جای جهانو

بام سبز لاهیجانو

همیشه یادم می‌مونه


غروبای کافه دارکوب

لذت یه قهوه‌ی خوب

همیشه یادم می‌مونه


هنوزم دیدن یه فیلم

تفریحِ خوبی براته؟

سینمای شهرسبزم

پاتوق سه‌شنبه هاته؟

میری سمت دور استخر

روزای جمعه غروبا؟

موقع قدم زدن هات

یادی‌ام می‌کنی از ما؟


نرگس لای کتابو

طعم اون بوسه‌ی نابو

همیشه یادت می‌مونه؟


خوشی تو اون روزای سخت

دو تا نوجوونِ خوشبخت

همیشه یادت می‌مونه؟


بهترین جای جهانو

بام سبز لاهیجانو

همیشه یادم می‌مونه


غروبای کافه دارکوب

لذت یه قهوه‌ی خوب

همیشه یادم می‌مونه

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
رضا صفری

منم یه شاعرم


چقدر خوبه که، هنوز پیشمی

هنوز دارمت، توی ترانه هام


میشه با واژه‌ها، یه بوسه‌‌ی عمیق

بگیرم از لبات، هر جور که بخوام


چی میشه از تو گفت؟! خیالِ خامِ من

نگات سوژه‌ی، شعرِ معاصره


شبیه منزوی، منم یه شاعرم

بذار ازت بگم، ولی محاوره!


تو آلیسی و من، یه سرزمینِ کور

چشای روشنت، عجایب منه


کلاسیکم ولی، سپید بودنت

یه اتفاق نو، تو قالب منه


بخند بی‌دلیل، بخند پشت هم

که خنده‌هات بشن، آرایه های من


بذار تصویری که از توئه، فقط 

برای من بشه، فقط برای من


تو آلیسی و من، یه سرزمینِ کور

چشای روشنت، عجایب منه


کلاسیکم ولی، سپید بودنت

یه اتفاق نو، تو قالب منه!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رضا صفری

فانتزی


بین من و تو داستانی هست

مطمئنم می‌فروشه تو گیشه

ما یک مسیر مشترک داریم

از این مگه زیباترم می‌شه؟


موهاتو مصری می‌زنی تا که

پشت سرت یک شهر یوسف شن

اصلاً چه فرقی می‌کنه دختر

تو پیرهنو پاره کنی یا من؟!

.

معماری می‌خونی، هنرمندی

من شاعرم آروم و احساسی

می‌تونی از شعرای من، من رو

اونقدری که می‌خوای بشناسی


دنیای من خالیه از غصه

هر لحظه با من باشی می‌خندی

موهاتو هر وقت خواستی می‌بافم

هر وقت هم که خواستی می‌بندی


تا می‌گذری از انقلاب، مستِ

بوی کتابا می‌شی می‌دونم

الان سرابی واسه من اما

یک روز دریا می‌شی می‌دونم


من خودمو تو چشم تو دیدم

ما فانتزی هامون فراوونه

راز درختای ولیعصرو

جز ما دو تا هیچکی نمی‌دونه


بین ما حرفای زیادی هست

باید من و تو سهم هم باشیم

فک کن شبا با هم بخوابیم و

صب با صدای بچمون پاشیم


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رضا صفری

حراج



مادر ببخش سردی دستای بچتو
مادر ببخش بچه ی تو گیج و دپرسه
روزی هزار مرتبه پارو زده ولی
این رود هیچ موقع به دریا نمی رسه

انگیزه داشتم واسه این زندگی پوچ!
انگیزه داشتم یه نفر موندگار شه
داستان زندگی من اصلاً خوشی نداشت
اما قرار نبود که تهش گریه دار شه

من واسه دلخوشی کسی دست و پا زدم
که وقت خشکی قطره‌ی بارونمو گرفت
می‌دید نیمه جونم و تیر خلاصو زد!
وقتی نداری مغزِ استخونمو گرفت

گشتم نبود، پس پی روزای خوش نگرد
اینجا به قدر یک سر سوزن امید نیست
من چند ساله پیر و چروکیده‌ام؛ فقط
سنم یکم پایینه و موهام سفید نیست

از آرزو و حسرت و ای کاش پر شدی
دائم میخوای گل پسرت ازدواج کنه
می‌خنده روبروی تو اما بعید نیست
چن روز دیگه کلیه هاشو حراج کنه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رضا صفری

زنده به گور


تو رو تو گورِ من نمیذارن

بیخودی رو سرم حجاب نکش

تویی و دینت و خدای خودت

واسه من جانمازو آب نکش


تار موهامو ول کن حاج آقا

ریش تو ریشه‌مونو سوزونده

فکر تار عنکبوت ذهنت باش

ذهن تو چند قرن عقب مونده!


ذکرتو هی بلندتر میگی

بلکه گوش یه شهرو کر بکنی

پیچ تقواتو یکّمی شل کن 

نمیخواد دنیا رو خبر بکنی


کی از این ارزشا پرت کرده؟!

فکرای احمقانه مذهب نیست

دل تو سوت و کور و تاریکه

اینجا اونقدری که میگی شب نیست


اگه چَن قرنِ پیش می‌بودی

به چی حس غرور می‌کردی؟

شک ندارم اگه می‌تونستی

منو زنده به گور می‌کردی!


من صلاحِ خودم رو میدونم

هی نگو چی درسته و چی نیست

جای مهری که رو پیشونیته

واسه‌ دین‌داریِ تو کافی نیست

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
رضا صفری

تجربه کن



من از ریاضی و جبر و حساب ترسیدم

از امتحان و سوال و جواب ترسیدم

من از مطالعه‌ی دین و زندگی؛ تنها

برای نمره و کسب ثواب ترسیدم


مدام تو گوشم داد زدی و کر بودم

می‌خواستی دکتر شم چون که تک پسر بودم

میون این همه دکتر، مهندس و قاضی

گناه من چیه که عاشق هنر بودم؟!


همیشه می‌گفتی نون تو قرص و آمپوله

به من چه ربطی داره که X مجهوله؟!

به من چه ربطی داره فلانی چیکاره‌س؟!

واسه تو معنی این زندگی فقط پوله؟!


چرا نمی بینی تو چشام شادی رو؟

بذار کنار این ژستای انتقادی رو

فقط برای یه دفعه بیا و تجربه کن

یه لحظه زندگی با فکر غیرمادی رو


به فکر طعمه نباش روی خاک ماهی نیست

درون من واسه تو چیز دلبِخواهی نیست

منو ببخش بابا، که واسه رویاهات

تو زندگی من و باورام راهی نیست...


رضا صفری

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رضا صفری

یک سال



اگه چن روز دیگه بگذره یک سال میشه
که واسه دیدن خوشبختی تو چش ندارم
درست یک سال میشه تو به آرامش رسیدی
درست یک سال میشه که من آرامش ندارم

درست یک سال میشه که به بی حسی دچارم
میدونی هضم بعضی چیزا دور از انتظاره
یا من اینقدر از تنهاییو باور ندارم
یا که اینقدر تنهایی منو باور نداره

چشای من که مثل گرگ بارون دیده بودن
صدام حتی داره کم کم شبیه زوزه میشه
به حدی یادگاری هر کجای خونه مونده
که این خونه داره بی تو شبیه موزه میشه!

برای اونی که هر چار فصل سال مرده‌س
چه فرقی داره چه رنگی رو برگای درخته
چه فرقی بین چشمای سیاه و قهوه ای هست؟
چه فرقی بین موهای فر و موهای لخته؟!

به جز دستایی که گاهی به یادت مینویسن
دیگه چیزی برای من اهمیت نداره
دیگه ترسی واسه از دست دادن هم ندارم
درست یک ساله آغوش من امنیت نداره...


رضا صفری

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
رضا صفری