رضا صفری

شاعر و ترانه سرا

۴ مطلب در بهمن ۱۳۹۷ ثبت شده است

یک سال



اگه چن روز دیگه بگذره یک سال میشه
که واسه دیدن خوشبختی تو چش ندارم
درست یک سال میشه تو به آرامش رسیدی
درست یک سال میشه که من آرامش ندارم

درست یک سال میشه که به بی حسی دچارم
میدونی هضم بعضی چیزا دور از انتظاره
یا من اینقدر از تنهاییو باور ندارم
یا که اینقدر تنهایی منو باور نداره

چشای من که مثل گرگ بارون دیده بودن
صدام حتی داره کم کم شبیه زوزه میشه
به حدی یادگاری هر کجای خونه مونده
که این خونه داره بی تو شبیه موزه میشه!

برای اونی که هر چار فصل سال مرده‌س
چه فرقی داره چه رنگی رو برگای درخته
چه فرقی بین چشمای سیاه و قهوه ای هست؟
چه فرقی بین موهای فر و موهای لخته؟!

به جز دستایی که گاهی به یادت مینویسن
دیگه چیزی برای من اهمیت نداره
دیگه ترسی واسه از دست دادن هم ندارم
درست یک ساله آغوش من امنیت نداره...


رضا صفری

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
رضا صفری

اسم وطن



تو سفره‌تون سهمی واسه ما نیس

از بس که از هَف دولت آزادین

نفت از دلِ این خاک رفت اما

پولش رو به همسایه ها دادین


معدن به معدن خالی کردین و

ما چیزی از ثروت نفهمیدیم

واسه سوالِ من جوابی هست؟!

داریم تقاصِ چی رو پس میدیم؟!

.

اینجا جوون با درد بیکاری

با وحشت از آینده درگیره

اسم شهیدا رو خیابوناس

خونِ شهیدامون کجا میره؟!

.

والله یه جای کار می‌لنگه

لطفاً به راهِ راست برگردین

کعبه همینجاس، حق ما ها رو

خرجِ طلاکوبیِ چی کردین؟!

.

اسم وطن بی معنیه وقتی

هی نفع شخصیتون بزرگ میشه

حق با شماس یه بره هم حتی

وقتی که پول ببینه گرگ میشه!


ما واسه‌ی این خاک جنگیدیم

ما واسه‌ی این خاک خون دادیم

با سیلی گوش آمریکا کر شد!

پس ما کجای دنیا وایسادیم؟!


رضا صفری


پ.ن:

المُلکَ یَبقَی مَعَ الکُفرِ وَ لا یَبقَی مَعَ الظُّلمِ

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رضا صفری

لاهیجانِ من

خواستم باران شوم تا سیل را یاری کنم

انزوای بغض هایم را پرستاری کنم


بی تو لاهیجانِ من مثل کویر لوت شد

گریه کردم شهرِ سبزم را نگه داری کنم


باغ ملی تا شقایق، از گلستان تا خزر

گریه کردم هر خیابان را، نشد کاری کنم


خاطراتت مانده در هر جای ذهنم؛ ناگزیر

باید از یادآوری اش سخت خودداری کنم


گفته بودی دوستم داری ولی امروز...نه!

شرم دارم تا به تو ابراز بیزاری کنم


گفتنم انگار یارت در کنار دیگری است

در سکوتم گریه کردم آبروداری کنم


بعدِ گریه نیمه شب باید کمی هم دود کرد

می روم تا پاکتی دیگر خریداری کنم...!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
رضا صفری

مداد سفید



چن سال میشه که
یکی کنارمه
بی بوسه و بغل
اون داد می‌کشه
من توی فکرتم
پشت اتاق عمل

دعای من شده
ای کاش دخترم
شبیه تو نشه
دردام بیشتره
از درد همسرم
که فکر بچشه

موهای مشکی و
چشمای قهوه ای
دلش رو می‌بره
اسمی که دوس داره
اسم توئه ولی
این زجر آوره


من اون مداد سفیدم که وقت نقاشیت
میون باقی رنگا غریب و بی کس شد
دوباره یاد تو افتادم و زمان برگشت
دوباره یاد تو افتادم و هوا پس شد


چن سال میگذره
از گریه های من
از ازدواج تو
از عشقی که یه روز
ارزون فروخته شد
توی حراج تو

دعای هر پدر
سلامتی واسه
همسر و بچشه
اما من آرزوم
اینه که دخترم
شبیه تو نشه

من اون مداد سفیدم که وقت نقاشیت
میون باقی رنگا غریب و بی کس شد
دوباره یاد تو افتادم و زمان برگشت
دوباره یاد تو افتادم و هوا پس شد

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
رضا صفری